42_ من نمی خواستم این سرنوشتم باشد.

ساخت وبلاگ
یادم است وقتی نوجوان بودم نقشه ی خیالی شگفت انگیزی برای زندگیم داشتم.

 

هرگز چنین سرنوشتی را نمی توانستم برای خودم متصور بشوم.

من هرگز نمی خواستم آقا جانم را در زلزله از دست بدهم و در یازده، دوازده سالگی یتیم بشوم.

هرگز فکر نمی کردم اجاق کور بشوم و حسرت بچه بر دلم بماند. 

هرگز فکر نمی کردم دو تا هووی خوشگل و شیطان صفت سرم بیاید و زندگی و شوهرم را با آنها تقسیم کنم.

هرگز فکر نمی کردم بی گناه، تهمت زهر خور کردن دو تا طفل معصوم را به من بزنند و شش ماه تمام در زیرزمین تاریک زندانیم کنند و هر روز لعن و نفرینم کنند. هر روز تحقیرم کنند و هر روز کتکم بزنند.

هرگز فکر نمی کردم در نهایت حقارت و بدبختی یک عمر کلفت هوو هایم شوم.

هرگز فکر نمی کردم آن همه مصیبت در زندگی بر سرم نازل شود.

هرگز فکر نمی کردم میزبان دو تا سرطان ناخوانده شوم.

هرگز فکر نمی کردم اینطوری از پا بیفتم و ناتوان شوم.

هرگز فکر نمی کردم اینطوری در روزگاری که نیاز دارم، تنها و بیکس شوم.

هرگز فکر نمی کردم آنچنان فقیر شوم که در یک زیرزمین نمور کوچک پر از مورچه با اندکی ماهیانه سر کنم و حتی این را هم هر روز بخواهند از من بگیرند.

هرگز فکر نمی کردم..

ولی اتفاق افتاد. 

زندگی پر از امتحان و آزمایش است و به هیچ وجه هم قرار نیست این امتحانها آسان و راحت باشد.

من از زندگی توقع راحتی نداشتم. زندگی همواره به من زهر داد ولی من با آن زهر، پادزهر درست کردم ، دوام آوردم و ادامه دادم. 

من زندگی را سرزنش نمی کنم. 

درسته که ترسیدم

گریه کردم

زار زدم

بارها دلم هزار پاره شکست و ریز ریز شد

همه ی اینها درست 

ولی تسلیم نشدم. نباید تسلیم شد. 

وجدانم آرام است. ظلم نکردم. دلی را نشکستم. آلوده به گناه اطرافیانم نشدم.

تمام عمرم محبت کردم.

خار دادند دستم، گل پس دادم.

تسلیم نشدم.

تسلیم نمی شوم.

همیشه خدا را شکر کردم.

خدا را شکر می کنم.

شکست هم یک گزینه است.

نباید از شکست فرار کرد. 

چون وقتی ما شکست می خوریم و زمین می خوریم و دوباره بلند می شویم، قوی تر بلند می شویم. این بلند شدن و تسلیم نشدن، خودش بیشتر انگیزه می دهد. 

پری پیر تسلیم نمی شود. پیرم ولی نمردم هنوز. زنده ام و بچه هایی دارم از برگ گل سرخ لطیف تر، از دریا باسخاوت تر، از خورشید مهربانتر و گرمتر، از آب چشمه، زلالتر و پاک تر. پس خدا را هزار بار شکر.

بچه هایم را در خیالم در آغوش می گیرم و با هر نفسم، زندگیم را جشن می گیرم. 

نمی خواهم پیش از مرگم، بمیرم.

می خواهم هر لحظه را زندگی کنم.

خوشبختی در شکرگزاری است پس خدا را شکر می کنم.

زنده ام و زنده می مانم.

در تمام لحظاتم زندگی می کنم.

پایان راه...
ما را در سایت پایان راه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pariabanpoor بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 11:00